روستای بازقلعه دژ



اشعار گیلکی از اقای حسن سجادی نیا


کبوتر پر بزن پر 


بشو می یارخانه سر بزن سر


واپرس می یارحاله تو کبوتر 


بگو پیام دارمه از تی نو کر 


کبوتر تو ببر می حرفه خبر


چره ویله کودی می دست آخر 


جی تی دوری گیر فتارم گیرفتار


ببو دنیا مره عین شب تار 


بسوخته دیل دارم بسیار بسیار 


بهربازار برم نیسه خریدار 


هوا تاریکه به میدیل پوره به 


غم وغصه حسن دیل جمعه به


http://bazghaledezh.blog.ir/


اشعار گیلکی ازحسن سجادی نیا


جی تی دوری بسوختم بورببوم خاکستره بوم


فکودم آرسو از دم کوره بوم


جی سن نوجوانی پام پیره بوم


گل سرخ و سفید بوم پرپره بوم 


ببم ابر سیه وارش ببارم 


جی کوه و دشت صحرایه دوارم


اواخر سربنم صحرا بمیرم



جی عشق دوریت آرام بگیرم


بگیفتی پر دوره بوستی جی نظر


بسوزانی مره گوشه کوری از پاتاسر 


حسن که زنده یه بگیر بمرده 


بمرده آدمه دست چه دره


http://bazghaledezh.blog.ir/


اشعار گیلکی از اقای حسن سجادی نیا


پیر برار چراغ تی خانیه 


الگوی تی خانه و کاشانیه 


پیر که نبه خانه ویرانیه 


کاخ بداری بدون پیر لانیه


پیر که نبه درخت بی ریشه ی


باد که بایه خاک سر تپه ئی


بدان توهم پیره بی 


افسوس تی جوانی خوری


سفارش پیغمبره بدانی 


تی وظیفه تی پیر که بداری


نگیر خورده جی حرف تو مسلمان


سفارشی پیامبر برار جان


نگیر تو سر سری حسن حرفه


http://bazghaledezh.blog.ir/



اشعاره گیلکی از آقای حسن سجادی نیا


جی بسم الله بخاندم من کلامی 


فده خدا امره روشنائی


شب ظلمت فده اون الا تی تی


چقدر زیبایه درشب روشنائی


خداجانئ چقدر مهربانی


نیه انصاف بکنیم بی وفائی


قمرو مشتری و الا تی تی


امی وسی زنه سوسو خدابی


شب تاریکی رهشی عین گوره


نبه الا تی تی دنیا سوت کوره


امی رهشون شب تاریکی زوره


حسن در سر پیری لب گوره



http://bazghaledezh.blog.ir/





سفیدرود هم که درآن زمان فاقدسد،درمنجیل بودهرساله میدان تخریب خودراوسعت میدادوخانهاومزارع بیشتری راویران میکرد،به طوری که هکتارها زمین زراعی وحاصل خیزرابه اراضی غیرحاصل خیزوبایروبه گویش محلی لات»تبدیل نمود، وآن قسمت جداشده ازبازقلعه اکبر مدتهابازقلعه لات نامیده میشد.


لات»رادرزبان محلی به ادم تهی دست وبیچیزو بدون هردرآمدمیگویند.درحالی که معنی اصلی لات زمین بایر وغیرحاصل خیز یاغیرقابل کشت درساحل روداست.به هرحال به علت افزایش زمین های لات بی حاصل بازقلعه جداشده ازبازقلعه اکبر مدتها بانام بازقلعه لات»برسر زبانها بود تااینکه در۲۲شهریور۱۳۵۶به بازقلعه دژ»تغییرنام یافت.


وجه تسمیه اخیرمعلوم نیست زیرا بازقلعه»خودبه معنی دژبودن دروازه ویاقلعه بزرگ بدون در یاحصاراست.بنابراین دژ افزوده به بازقلعه جایگاهی برآن متصورنیست خصوصااینکه درهیچ نقطه ازاین روستااثری ازهیچ گونه دژوبنا باقی نیست.


فاصله روستا بامرکز(بخش سنگر)۲۳کیلومتروتامرکزاستان(رشت)۳۶کیلومتراست.مساحت این روستا۳۰۰هکتاراست که ۲۱۰هکتارآن اراضی کشاورزی ومابقی زمین های باغی ومسی میباشد.


این روستادارای برق ،لوله کشی آب وبه تازگی لوله کشی گازنیزانجام شده است.تمام طول آن ودوروستای بعدی دارای جاده اسفالت است وچنان که گفته شد،دراصل جداشده ازروستای بازقلعه اکبرتوسط آب سفیدرودمی باشد که اگر پلی برروی سفیدروداحداث گردد،این روستاهابه هم متصل میشوندولی فعلا راه عبورندارد وبرای آمدن به این سوبایدازراه بایدازراه تازه آباد،دوستلات»بگذرندوجاده کنارکانال»وجادهجاده شاقاجی_سنگر»خودرابه این طرف برسانند(البته به تازگی برزگراه نیمه ساخت افتتاح شده است).



http://bazghaledezh.blog.ir/


به روایت مرحوم رمضانعلی نویدان بازقلعه،(درکتاب سیمای سنگر سال ۹۴)کشاورز ۸۳ ساله: مال الاجاره ما ۴۷ قوتی (هرقوتی۳۳کیلو) بود یک سال من ، ۴۶ قوتی تحویل مالک دادم ویک قوتی کم آوردم.

ارباب یا کد خدا یداله دادرس» که خود ساکن بازقلعه بود به مالک محمدخان اکبر» خبرداد. با نظر او برایم اجرائ صادر کرد و مأمور برای دستگیری من به خانه ما آمدو من چون هیچ توان پرداخت نداشتم، از کتک خوردن و زندانی شدن هم می ترسیدم بادیدن مأمور فرار کردم و در پشت بام میان سرچینا (ساقه های دانه گرفته برنج که مخصوص خوراک دام است) پنهان شدم. این فرارو گریز مدتها ادامه داشت به طوری که از ترس، سرو صورتم را هم اصلاح نمی کردم و ریشم خیلی بلند شده بود. روزی که برای کاری ضروری مجبور بودن به سنگر» بروم سوار ناو» شدم تا از سفیدرود عبور کنم ، به محض پیاده شدن از ناو گرفتار مأمور شدم او با همان ریش بلند مرا شناخت دستم را گرفت و با خود به ژاندارمری که ساختمانش وصل به ساختمان شهرداری سنگر بود برد. شب را در بازداشت بودم. صبح مرا با یک نفر رعیت دیگر دست بند»زده بیرون آوردند که به رشت ببرند، دربیرون آقای کربلایی نیکبخت، یکی از معتمدین بازار سنگر مرا دید و شناخت، جلو امد اول کمی حال مأمور را پرسید بعد گفت: چرا این هارا دستبند زدید؟ مأمور گفت: دستور است ومن باید اجرا بکنم.

کربلایی نیکبخت گفت: این درصورتی است که شخص نا آشنا باشد. من ضمانت هر دو نفررا می کنم، که اگر هر کدام اینها از شما جدا شوند، به جای انها مرا دست بند بزنید اینها ابرومند هستند. جلوی مردم خجالت میکشند. اگر شما معذور هستید، کلید را به من بدهید، من باز میکنم هوا هم سرد بود ما از سرما می لرزیدیم با دست بند هم مشکل بیشتر شده بود. دست ما باز شد و یک راست مارا بردند زندان من ۲۷ روز زندانی کشیدم تا اینکه به قید ضمانت ازاد شدم. از من سند محضری گرفتند که سال بعد آن را بپردازم.



http://bazghaledezh.blog.ir/




به روایت از آقای رجب درگاهی بازقلعه،کشاورز ۷۶ ساله: در سالی که حدود ۱۲ نفر از زارعین که هر کدام بین ۱۰ تا ۱۵ کیلو برنج از کل مال الاجاره بدهکار شده بودند. دریک روز برفی زمستان نماینده مالک کرد محمد» به محل ما آمد، به منزلمشهدی اسماعیل» کشاورز سر شناس محل رفت و دستور داد بدهکاران در آنجا جمع شوند، چون همه امدند اول امر کرد همه پا روی برف راه بروند، چون پاها یخ زد، دستور داد داخل طویله شوند، و بعد هم در طویله را بست اینها مدتی در ان جا زندانی بودند. خبر در روستا پخش شد، چند نفر از کشاورزان سرشناس رفتند و اجازه گرفتند که اینها آزاد شوند و به رشت رفته، سند بدهند که سال بعد اضافه تر بدهند و چنین هم شد. اما این زندانی ها از سختی و سرمای ان روز بیشتر، از داخل طویله ناراحت بودند چون که به قدری سوبول (کک) به اینها چسبیده بود که مدتها از بین نمی رفتند.



http://bazghaledezh.blog.ir/



نکته قابل ذکر در این روستا، حضور شاعر محلی آقای حسن سجادی نیا کشاورز ۶۸ ساله است 

که یک نمونه از اشعار این شاعر:


من نخواستیم گذشتا رو بکنم 


مردم کهنه تازه پارا کنم


ارباب ترس، رعیت خواب نداشتی


حصیر سرخوفتی، شکمه گوشنه داشتی


اول صبح تا سر شب دووستی


ای جفت گالوش راشون ره نداشتی 


تورش تره چمپا برنج نداشتی 


کره عسل رنگ بی دی نداشتی 


تا که بو بو اصلاحات اراضی


مولغا ببوسته ارباب رعیتی


رعیت بو بو مالک خو زندگی 


ده نوه خو خدا ره بندگی


http://bazghaledezh.blog.ir/


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها